سکـــــــــــوت می کنـــــمنه اینـــــــــــــــکه دردی نیسـتگلویی نمــــــــانده برای فــــــــــریـــــاد
نـ ـذر کـ ـرده ام اگـ ـر نیـ ـایـ ـی پیـ ـاده از یـ ـادت بـ ـروم ...!
چـ ـه کسـ ـی اولیـ ـن بـ ـار ایـ ـن دروغ را گفت : ...
بـ ـزرگ مـ ـی شـ ـوی یـ ـادت مـ ـی رود ..... !
حوصله خواندن ندارم..حوصله نوشتن هم ندارم..این همه دلتنگی دیگر نه باخواندن کم میشود..نه نوشتن...دلم فقط لمس آغوشت را میخواهد..فقط همین....!
حواست هست نزدیکای پاییز است ؟؟؟
دلم از باد و باران های بی تدبیر لبریز است …
حواست هست نیمکت های پاییزی کمی سرد است ؟
مجالی هم که باشد فرصت خوب نشستن روی دفترهای پر برگ است …
حواست هست شبهای بلند پیش رویت انتظار دیدنت را زنده می دارند و در پایان این قصه یلدایی که می داند تمام فصل بی برگی به یادت سبز می ماندم ؟
حواست هست چون سابق به زیر باد و باران پا به پا باشیم و در آن سوز بی احساس دستانت میان دست های من نمی لرزید ؟
حواست هست کنج کوچه های شهر همان جایی که آب چاله هایش انتظار یک قدم را داشت ، تمام چاله های منتظر هم سهم من میشد ؟
حواست هست ؟؟؟ معلوم است !
هی فلانی ، من زاده ی تنهاییم …
خدا تو را برای “او” نگه دارد …
با تو بودن خیلی وقته که گذشته
بی تو بودن مثل مهر سرنوشته
حالا اسم تو را هی زمزمه کردن
واسه من نه تو میشه نه فرقی داره . . .
راستي
قد من
دوستت داره ؟
نمیدونم این روزهام چطور میگذره فقط میدونم که میگذره.با ابهام،با یک گیجی ممتد،با
خلسه ای بی پایان....شاید به آرامش قبل از طوفان بیشتر شبیه باشه.میدونم قراره
طوفانی در درونم اتفاق بیفته اما هیچ ذهنیتی در موردش ندارم...
باز یه بغضی گلومو گرفته ،. باز همون حس درد جدایی ،. من امروز کجامو. تو امروز کجایی.
اونجارو نمیدونم ولی اینجا هوا بدجوری دو نفره س
ولی میدونی چیه.......به درک ک هوا دو نفره شده تنهایی قدم زدن یه فاز دیگه ای داره ...!
چقدر بد که نمیتونم دروغ بگم......
مــی خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویسـم
یـکی بـــود ، یـکی …
بـی خیال…!!
خــلاصـه اش میشود اینــکـه :
دوستـت دارم ، لعـنتـی . . . !
ســــر زده بیــــــا …
کمــــــﮯ آشفتــــگی بــــد نـیست …
آن وقــــــت …
تکــــــاندن ِ شانــــــه هاﮮ ِ پُـر غُـبــــــار
و مُرتب کردن ِ موهــــــاﮮ ِ پریـشــــــانت ،
بهانـــــــﮧ اﮮ مـﮯشود براﮮ ِ زندگـــــــﮯ . . .
من تو را نمی سرایم !
تو …
خودت در واژه ها می نشینی ..
خودت قلم را وسوسه می کنی !!
و شعر را بیدار می کنی !!
مهربانی ات را مرزی نیست !
یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده . . .
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور دیگر!
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد !
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم !
یک طور که دلت قرص شود که من هستم ,
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی …!
تو را خودم چشم زدم بس که نوشتمت میان شعرهایم ،
بی آنکه “اسپند” بچرخانم میان واژه هایم
اینجا غروب سنگ تمام میگذارد برای دلتنگی هایم..
بـــه زِنــــدگـــیـــم پــــوز خـــــنـــد نـــزن ؛
روزی کــســـی را داشــتـــم
کــه بـــا تـَـمــامِ وجــود صِــدایــم مــیــکــرد..
"عـــشــــق "
خیلی وقت است که "بی تابم"
دلم تاب میخواهد
و یک هل محکم
که دلم هـــــری بریزد پایین
هرچه در خودش تلنبار کرده!!
گفـــــته بودمـ بی تـــو سخــــت میگــــــذرد بـی انـصـافــــــــ !
حـــــرفمـ را پس میگــیرمـ
بــی تــــــو انگـــــــار اصـلا نمـیگــــــذرد …
حــــــق نـــــــــداری خــــــروار خــــــروار بـــــــــری
لعنتی !!!
از این راهرو یک نفر رد شده .. که عطرش همونه که تو می زنی
برای به زانو در آوردنم .. تو از مرگ حتی جلو میزنی
از این راهرو یک نفر رد شده .. مث وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود .. عجب عطر خوبی زده لعنتی
صدات میکنم تا همه بشنون .. جواب صدام غیر پژواک نیست
من اونقد شکستم حس میکنم .. که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست
یه جوری دلم تنگ میشه برات .. محاله بتونی تصور کنی
گمونم نمیتونی حتی خودت .. جای خالیتو تو دلم پر کنی
شده بعضی وقتادیگه دوستش نداشته باشی؟...
به خودت میگی اصلاواسه چی دوستش دارم؟...
مگه کیه؟مگه واسم چکارکرده؟...
مگه چی داره که ازهمه بهترباشه؟...
اصلامن که خیلی ازاون بهترم...
بعدبه خودت میخندی که اصلاواسه چی اینقدرخودت واذیت کردی!...
یهویه چیزی یادت میاد...
یه چیزخیلی کوچیک...
یه خاطره...
یه حرف...
یه نگاه...
وبعد...
همین...
همین کافیه تابه خودت بیای واطمینان پیداکنی که نمیتونی فراموشش کنی...!!!
بسی تن ها تنهاست
بسی دل ها گیر است . . . .
بسی لیلی ِ بی مجنون
بسی مجنون ِ بی لیلی . . .
اینجاست.......
بعد از رفتنت تمام زندگی ام را فروختم...
به جز یک صندلی
شاید برمیگردی خسته باشی!
سرخط
نرو ، چیـزی واسه
شُـروع
ندارم ...!!
بغـــــل کن! بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود. فقط نگاه باشد و نفس... زندگیــــ آنقــدرها دوام نمي آورد همین حالا هم دیر است
و تـو چـہ ميفـَهمے از روزگـآرم..
از دلتـَنگے ام،
گـآهے بـہ خـُدا التمـآس ميکُنــَم
خوابــَت را ببينــَم،
ميفـَهمے؟
فقـط خوابـــَتررا......
غــُــصـّه دار که ببینــــمت نَـــفَس هَــــــــم
به کامَــــــم تلــــخ می شود…
درد بزرگیه
برای کسی که متوجه نبودنت نیست
پرپر بشی . . .
ولی وقتی بعد از یک روز در به دری و دلواپسی
بهش میگی نگرانت بودم دلم هزار راه رفت
تموم چیزی که میشنوی
یک “مرسی” خشک و خالیه…..!
درد داره
یکی میشه همه ی زندگیت
ولی هیچ جای زندگیت حضور نداره…..!
رفته اند !
نیستند…
دلم ، صبر و قرارم ، دستانت ، نگاهت ، هوش از سرم
بیاورشان…
مهم نیست از بیرون چه طور به نظر میام !
کسایی که درونمو می بینن واسم کافین !
واسه اونایی که از رو ظاهرم قضاوت می کنن حرفی ندارم !
همون بیرون بمونن واسشون بسه !
همیشه به یادت هستم اما شاهدی ندارم جز کلاغ بام خانه مان
که او هم حقیقت را به تکه پنیری می فروشد
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد ...!
این روزها
هوای مرا نداری ،
خفه نمیشوی ؟ بی هوای من !
گاهی آدم ناخواسته چقدر دلش لک میزنه واسه پیامکی که نوشته میــــــــای آشتــــــــی !
دروغ بــه خـوردمـان دادنـد دیـ ـروزی هـ ـا ..
امـ ـروز دلــی بـه دلــی راه نـدارد !
بغـ ـل کـن زانـویتــ ــ را " محکـ ـم " ؛
امشبــ ـــ را هــم بـا " بغـ ـض " بخوابـ ــــ ...
.: Weblog Themes By Pichak :.