عطر بارون، با بوی نبودنت بهونه میده دست ِ باریدنم !
مــی خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویسـم...
یـکی بـــود ، یـکی ...
بـی خیال........!!
خــلاصـه اش میشود اینــکـه :
دوستـت دارم ، لعـنتـی . . . !
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن
به رفتن که فکر می کنی ..
اتفاقی می افتد که منصرف میشوی...
میخواهی بمانی.
رفتاری می بینی که انگار باید بروی!
این بلا تکلیفی خودش کلی جهنم است...
نقش یک درخت خشک را در زندگی بازی میکنم
نمیدانم که باید چشم انتظار بهار باشم...یا هیزم شکن پیر
روزهای زیادی را سکوت کرده ام...
تنهایی...!
مرا خاموش کرده است...
!کسی چه میداند...
همین که دست نیافتی هستی حال مرا خوب میکند...
اصلا عشق یعنی دوردست ها...
به همین دوری ...!!
بازهم میخواهمت...!
تنهایی یعنی خودت بنویسی و خودت بخونی
سخـت تـریـن کـار دنـیـا ؛
بـی مـحـلــی کـردن ،
بـه کسـیـه کـه :
با تـمـام وجــود دوسـتش داری
تف به این روزگار
امــــــا...
کـسـی هستمــــــ...
کـــه تـنهـــا تــــــو را دوستـــــــــ دارم....!
اصلا به روی خودم هم نمی آورم
که نیستی
هرروز صبح
شماره ات را میگیرم
زنی میگوید:دستگاه مشترک ...
حرفش را قطع میکنم!
صدایت چرا انقدر عوض شده عزیزم؟
خوبی؟ سرما که نخورده ای؟
می دانی چقدر دلم برایت تنگ شده است؟
چندثانیه ای سکوت میکنم.
من هم خوبم.
مزاحمت نمی شوم...
اصلا به روی خودم نمی آورم که نیستی...
.: Weblog Themes By Pichak :.