تنهایی یعنی خودت بنویسی و خودت بخونی
سخـت تـریـن کـار دنـیـا ؛
بـی مـحـلــی کـردن ،
بـه کسـیـه کـه :
با تـمـام وجــود دوسـتش داری
تف به این روزگار
امــــــا...
کـسـی هستمــــــ...
کـــه تـنهـــا تــــــو را دوستـــــــــ دارم....!
اصلا به روی خودم هم نمی آورم
که نیستی
هرروز صبح
شماره ات را میگیرم
زنی میگوید:دستگاه مشترک ...
حرفش را قطع میکنم!
صدایت چرا انقدر عوض شده عزیزم؟
خوبی؟ سرما که نخورده ای؟
می دانی چقدر دلم برایت تنگ شده است؟
چندثانیه ای سکوت میکنم.
من هم خوبم.
مزاحمت نمی شوم...
اصلا به روی خودم نمی آورم که نیستی...
سکـــــــــــوت می کنـــــمنه اینـــــــــــــــکه دردی نیسـتگلویی نمــــــــانده برای فــــــــــریـــــاد
نـ ـذر کـ ـرده ام اگـ ـر نیـ ـایـ ـی پیـ ـاده از یـ ـادت بـ ـروم ...!
چـ ـه کسـ ـی اولیـ ـن بـ ـار ایـ ـن دروغ را گفت : ...
بـ ـزرگ مـ ـی شـ ـوی یـ ـادت مـ ـی رود ..... !
حوصله خواندن ندارم..حوصله نوشتن هم ندارم..این همه دلتنگی دیگر نه باخواندن کم میشود..نه نوشتن...دلم فقط لمس آغوشت را میخواهد..فقط همین....!
حواست هست نزدیکای پاییز است ؟؟؟
دلم از باد و باران های بی تدبیر لبریز است …
حواست هست نیمکت های پاییزی کمی سرد است ؟
مجالی هم که باشد فرصت خوب نشستن روی دفترهای پر برگ است …
حواست هست شبهای بلند پیش رویت انتظار دیدنت را زنده می دارند و در پایان این قصه یلدایی که می داند تمام فصل بی برگی به یادت سبز می ماندم ؟
حواست هست چون سابق به زیر باد و باران پا به پا باشیم و در آن سوز بی احساس دستانت میان دست های من نمی لرزید ؟
حواست هست کنج کوچه های شهر همان جایی که آب چاله هایش انتظار یک قدم را داشت ، تمام چاله های منتظر هم سهم من میشد ؟
حواست هست ؟؟؟ معلوم است !
هی فلانی ، من زاده ی تنهاییم …
خدا تو را برای “او” نگه دارد …
با تو بودن خیلی وقته که گذشته
بی تو بودن مثل مهر سرنوشته
حالا اسم تو را هی زمزمه کردن
واسه من نه تو میشه نه فرقی داره . . .
.: Weblog Themes By Pichak :.